محیا جووونمحیا جووون، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

محیا جوووون

بدون عنوان

سگی پای صحرانشینی گزید به خشمی که زهرش زدندان چکید شب ازدردبیچاره خوابش نبرد به خیل اندرش دختری بودخرد پدرراجفاکردوتندی نمود که اخرتورانیزدندان نبود پس ازگریه مردپراکنده روز بخندیدکای دختر دلفروز محال است اگرتیغ برسرخورم که دندان به پای سگ اندربرم
31 ارديبهشت 1393

پارک

این گیلاس های خوشگله روی سر دخترم هدیه ی مرضیه جونه.ممنون خانم باسلیقه ...
18 ارديبهشت 1393

محیابلا

قربوت بشم کی به فکرش میرسه که کفش های باباشو باجوراب های مامانش ست کنه ...
18 ارديبهشت 1393

خدایا...

خـــدایـا . . . ! گـاهــی تــو را بــزرگــ می بـیـنـم و گاهـی کــوچـکــ ، ایــن تــو نـیستی کـه بــزرگ می شــوی و کـوچـک . . . ایــن مـنـم کـه گاهـی نــزدیـکــ مـی شـــوم و گاه دور . . . !!! محیا تنها محیا خسته منتظرباباش نشسته....... ...
18 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

محیا:مامان چیکار میکنی؟مامان:دارم جزوه میخونم امتحان دارم محیا:مامان جزوه نخون برو بازی وشادی کن. ...
12 ارديبهشت 1393

سفر

د یشب وقت خواب یک دختر بچه ی کوچولوداشت بالذت تمام از سفر چندروز پیش میگفت:مامان من رفتم دریا ابی بازی کردم بعد اب دریا میدوید دنبالم.ماسه هارومیذاشتم کف دستم بازی میکردم.هم بازی کردم هم شادی.بدوبدومیکردم........انقدر بالذت تعریف میکرد که مامان ذوق زده شده بودویادش اومد چقدر به دختر وروجکش خوش گذشته البته اگه اون از روی سرسره نمیفتادوصورتش زخمی نمیشد. چهارشنبه-28فروردین ساحل محمود اباد سدخاکی-نور ازادشهر-محیاوکیمیا   ...
6 ارديبهشت 1393
1